جدول جو
جدول جو

معنی بن کو - جستجوی لغت در جدول جو

بن کو
پس مانده ی گندم در خرمن که تهی دستان آن را جمع آوری و مورد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ اَ سَ)
ابن محمد بن عبید بن زبیر اسدی، مشهور به ابن کوفی و مکنّی به ابوالحسن. وی ادیب و نحوی و لغوی بود. در سال 254 هجری قمری متولد شد و در 348 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الفرائد والقلائد فی اللغه. 2- معانی العشر و اختلاف العلماء فیه. 3- الهمز. (از معجم المؤلفین بنقل از معجم الادباءیاقوت ج 14 ص 153. بغیهالوعاه سیوطی ص 350. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 351.) و نیز رجوع به ابن کوفی شود
لغت نامه دهخدا
ابن کوران. از متکلمان جبری (مجبره) است. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(شَ رِ نِ رَ)
گرشاسب بن اثرت است که بنابه روایت مؤلف تاریخ سیستان بنای سیستان او کرده است. (تاریخ سیستان ص 2). و مؤلف تاریخ سیستان وی را جد سوم گرشاسب ذکر کرده اما اسدی وی را پدرزن جمشید دانسته است و ظاهراً در متن ’شهر’ مصحف ’رشم’ و کورنگ محصف ’طورک’ باشد. (تاریخ سیستان چ بهار ص 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن کوچک. علی بن حسین بن علی عبسی، مشهور به ابن کوچک وراق. رجوع به علی عبسی (ابن حسین بن علی...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن کوفی. علی بن محمد بن عبید بن زبیر اسدی، مشهور به ابن کوفی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی اسدی (ابن محمد بن عبیدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پنبه دانه. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گیاهی است بسیار چرب و ازآن آش پزند. (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
ابن کوچکونچی بن ابی الخیر. یکی از سلاطین شیبانی. (937- 940 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
اسپغول باشد که بعربی بذرقطونا گویند. (برهان) (غیاث) (ناظم الاطباء) (الفاظ الادویه). و رجوع به اسپغول و اسبغول و اسفرزه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالحسن علی بن محمد بن الزبیر الاسد الکوفی. عالم نحوی لغوی. او راست: کتاب فی معانی الشعر و اختلاف العلماء. کتاب القلائد و الفرائد در لغت و شعر. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
ابوسلیمان داود بن کورۀ قمی. از علمای شیعه. او راست: کتاب الرحمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از بنکو
تصویر بنکو
اسپغول
فرهنگ لغت هوشیار
انعکاس صدا در کوهستان، پژواک
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار گندم به جامانده در مزرعه که افراد محتاج، پس از خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی
از بنیاد، از ازل، از آغاز
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی قسمت پایین زمین، آبی که در سمت پایین زمین جاری باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
بندبن
فرهنگ گویش مازندرانی